دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 16 هزارگزی خاور مشهد و یک هزارگزی شمال کشف رود واقع است. جلگه و سردسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت مالداری و قالیچه بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 16 هزارگزی خاور مشهد و یک هزارگزی شمال کشف رود واقع است. جلگه و سردسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت مالداری و قالیچه بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
مؤلف مرآت البلدان نویسد:قریه ای است از قرای شادکان از محال ارض اقدس که قدیم النسق است و دوازده خانه وار رعیت دارد و از رود خانه کشف مشروب میشود. (از مرآت البلدان ج 4 ص 252)
مؤلف مرآت البلدان نویسد:قریه ای است از قرای شادکان از محال ارض اقدس که قدیم النسق است و دوازده خانه وار رعیت دارد و از رود خانه کشف مشروب میشود. (از مرآت البلدان ج 4 ص 252)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور که در 24 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است. آبادیی است گرمسیر با اراضی کویر و شوره زار که مسیر بادهای موسمی بلوک عشق آباد میباشد و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور که در 24 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است. آبادیی است گرمسیر با اراضی کویر و شوره زار که مسیر بادهای موسمی بلوک عشق آباد میباشد و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرغا بخش ایزۀ شهرستان اهواز که در 42 هزارگزی جنوب باختری ایزه واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش گندم و جو. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان مرغا بخش ایزۀ شهرستان اهواز که در 42 هزارگزی جنوب باختری ایزه واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش گندم و جو. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
بمعنی گنجشک باشد. (برهان). بمعنی چغک است و آن را چغنه نیز خوانند. (جهانگیری). چغو. (آنندراج). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغوک و چغک و چکوک و عصفور: چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک ؟ کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک ؟ لبیبی. ز زعفران و سقنقور و مغز جلغوزه بمشک و عنبر و مغز چغوک آمیزد. حکیم نظام الملک (از جهانگیری). - امثال: صد چغوک با پر و بالش نیم من است. رجوع به چغک و چغو و چکوک شود، پرنده ای باشد مشهور به سرخاب. (برهان از مؤید الفضلاء). سرخاب. (غیاث از سراج اللغات). یک نوع مرغ آبی. (ناظم الاطباء). مرغکی است مثل گنجشک که در صحرامیان درمنه آشیان نهد و او را بتازی ’قبره’ خوانند و ’ابوالملیح’ نیز گویند و افسر دارد چون هدهد و بصبح فروتر از همه مرغ ها بانگ کند و صفیرش بغایت نیکو است و اصفهانیان او را ’موژه’ گویند و در بعضی دیار خراسان ’جل’ و ’بکله’ نیز خوانندش. (اوبهی). صورتی از چکاوک
بمعنی گنجشک باشد. (برهان). بمعنی چغک است و آن را چغنه نیز خوانند. (جهانگیری). چغو. (آنندراج). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغوک و چغک و چکوک و عصفور: چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک ؟ کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک ؟ لبیبی. ز زعفران و سقنقور و مغز جلغوزه بمشک و عنبر و مغز چغوک آمیزد. حکیم نظام الملک (از جهانگیری). - امثال: صد چغوک با پر و بالش نیم من است. رجوع به چغک و چغو و چکوک شود، پرنده ای باشد مشهور به سرخاب. (برهان از مؤید الفضلاء). سرخاب. (غیاث از سراج اللغات). یک نوع مرغ آبی. (ناظم الاطباء). مرغکی است مثل گنجشک که در صحرامیان درمنه آشیان نهد و او را بتازی ’قبره’ خوانند و ’ابوالملیح’ نیز گویند و افسر دارد چون هدهد و بصبح فروتر از همه مرغ ها بانگ کند و صفیرش بغایت نیکو است و اصفهانیان او را ’موژه’ گویند و در بعضی دیار خراسان ’جَل’ و ’بکله’ نیز خوانندش. (اوبهی). صورتی از چکاوک